دوست معمارم گلایه میکرد
که از او و خانوادهاش خبری نمیگیرم. گفتم شما معماران با خانههای که میسازید
دیگر نمیشود مهمان کسی شد یا مهمان دعوت کرد؛ آپارتمانها که دیگر فاجعهاند. نان
را یا باید ایستاده خورد یا به نوبت چون جای کافی برای همه نیست که دور یک سفره بنشینند. هنگام اختلاط باید روی پای همدیگر نشست؛ اگر مأخوذ به حیا باشی باید
زیر یک آدم چاق تا ختم مهمانی، زوزه بکشی. بعد از اختلاط کوتاهی باید زحمت را کم
کرد و گرنه اتفاقات بعدی ممکن است جالب نباشد. مخصوصاً اگر صاحب خانه مثل من اهل
جبرانکردن باشد و یک بار مهمانی بدهد و دو بار انتقام آن یک بار مهمانی را بگیرد،
نگرانیاش اجازهٔ رفتوآمد به آدم نمیدهد. من خودم اگر کسی را یک بار مهمان کنم
یا دو روز کامل با خانواده هفتنفریام، در خانهٔ طرف مقابل میمانم یا تخفیف میدهم
و دو روز با فاصله، البته با خانواده، مهمان میشوم. البته خانههای جدید تنگاند؛
مردان باید پشت و بام و زنان به نوبت، درون خانه بخوابند. با این اوصاف مهمانشدن و
مهمانکردن به زحمتاش میارزد؟ البته مهمان حبیب خدا است، اگر آمدید چون بام خانه
را تازه کاهگل کردهایم، پدرم اجازه نمیدهد آنجا بخوابیم. نزدیکی خانهٔمان یک
زمین خالی است که بچههای محل فوتبال میکنند. شبها کسی نیست، میتوانیم برویم
آنجا اتراق کنیم و دور از چشم دیگران، چلم هم بکشیم. در آخر گفتم، نمیشود در این
خانههای که شما میسازید مهمان دعوت کرد، در نتیجه دیگران هم دعوت نمیکنند. گفت:
خانهٔ خودم بزرگ است؛ با خانواده، یک هفته خدمت خانوادهاش بودیم تا اینکه...
Showing posts with label پراکنده. Show all posts
Showing posts with label پراکنده. Show all posts
Thursday, July 2, 2020
پاسخ به یک گلایه
Friday, September 11, 2015
به کجا میرویم؟
در نزدیکی خانهمان
دکانی کتاب کرایه میدهد. سه یا چها رماه است که از آن دکان کتاب کرایه میکنم. شماره
کارتم ۵۱۹ است. به غیر از من ۵۱۸ نفر دیگر باید از این کتاب فروشی کتاب ببرند.
جالب است که در این مدت با کسی رو به رو نشدهام که کتابی بیاورد یا ببرد. در چند
مورد به زنان میان سالی برخوردهام که کتاب دعا میخرند و از حال و وضعشان معلوم
است که سواد هم ندارند.
صبح و عصر سرک پر
از آدمهایی است که کتاب زیر بغل دارند و به مراکز آموزشی میروند و یا هم برمیگردند.
سرکّها چنان پر است که جای سوزن انداختن هم نیست. اکثر کتاب فروشیهای را که کتاب
به کرایه میدهند و میفروشند را دیدهام. کتابها سالها از جایشان تکان هم نمیخورند.
نمیدانم آدمهای که کتاب زیر بغل دارند و هفت قلم آرایش کردهاند کتاب نمیخوانند
یا من در زمان بدی از پیش کتاب فروشیها عبور میکنم. هر زمان شبانه روز که میگذرم
درون کتاب فروشیها پشه هم پر نمیزند اما درون لباس فروشیها چنان پراند که جایی
برای پر زدن پشهها نیست.
یکی از تاجران که
قبلاْ از ایران کتاب وارد میکرد، تصمیم دارد بعد از این کتاب وارد نکند. امروزه
وارد کردن محصولات فرهنگی سودی برای تجار ندارد. من به آن تاجر حق میدهم که
محصولات فرهنگی وارد نکند. او تاجر است و کارش باید سودی برایش داشته باشد که
بتواند مصارف خانوادهاش را بپردازد. با این وضع که داریم آینده روشنی برای فرهنگ
مردم نمیبینم.
جالب است که کشورهای
پیشرفته بیشترین میزان مطالعه را دارند. اولین جاهای که باز میشود کتاب فروشیها
و روزنامه فروشیها است. همه کتابی به همراه دارند و هرجایی که فرصتی پیش بیاید
مطالعه میکنند. داخل قطارها کمتر کسی پیدا میشود که مطالعه نکند. جامعه ما نیاز
به فرهنگ سازی دارد. مردم حد اقل به اندازه لباس به مغزشان هم اهمیت بدهند.
Sunday, May 24, 2015
آشتی با کتاب
«لاوسون در جزیره وحشت» اثر پرویز قاضی سعید اولین کتابی بود که از
دوستم خریدم. این کتاب چنان جذاب بود که وقتی به خواندن آن شروع کردم تا تمام نشد
زمین نگذاشتم. از آن زمان تا حالا کتابهایی زیادی خواندهام. سفر دور و درازم با
کتاب این گونه شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. کتابها راهنمایان خوبی هستند. با
آنها میشود در هر گوشه جهان سفر کرد و یاد گرفت. خواننده کتاب با نویسندهها انس
و الفتی پیدا میکند که قابل وصف نیست.
امام
علی میفرماید: کتابها باغهای دانشمندان هستند. کتاب که یک دانشمند مینویسد
نتیجه یک عمر مطالعه و تجربه است. فردوسی برای شنیدن یک قصه روزها سفر میکرد و
برای گزینش یک کلمه چندین روز فکر میکرد. ارنست همینگوی کتاب «پیرمرد و دریا» را
دو صد بار بازنویسی کرد. کتابها باغهایی هستند که با وسوسه زیاد به وجود آمدهاند. با آنها آشتی کنیم.
Friday, April 24, 2015
نظم در زندگی
آدمهای
بیکار بیشتر از دیگران دچار کمبود وقت میشوند. دلیل اصلی این امر نبود برنامه
است. این آدمها نه وقت خواب، نه وقت غذا خوردن، نه وقت بیرون رفتن و نه وقت خانه
آمدنشان معلوم است. برای همین به کارهایشان نمیرسند. اما کسانیکه کارهای زیادی
دارند و به اکثر این کارها میرسند، اوقاتشان را تقسیم میکنند و هرکار را در وقت
معین انجام میدهند. بیدلیل نیست که امام علی در وصیت نامهشان مردم را اول به
تقوای الهی و بعد به نظم در کارهایشان دعوت میکنند.
Wednesday, April 15, 2015
زندگی سراسر رنج مردم
زندگی مردم بدرقم خستهکن
شده. قبلاٌ اگر دو طالب منفجر میشد، یک بار روحالله نیکپا قهرمان میشد. یک گوشهی دل میگریست و گوشهی دیگر لبخند کمرنگی میزد. آن سالها اگر دو مکتب در جنوب
افغانستان آتش زده میشد، یک مکتب به همت مردم مرکز و شمال افغانستان ساخته میشد.
حالا هر چه میشنویم درد و خون است. یک روز سیویک مسافر ربوده میشود.
روز دیگر دختری را به خاطر کار نکرده میکشند. شب نشده سربازان اردوی ملی را
گوسفندوار سر میبرند. نه خبری از قهرمانی تیم فتبال است و نه از قهرمانی نثاراحمد
بهاوی و روحالله نیکپا. تنها چیز که زندگی مردم را از یکنواختی غمفزا نجات میدهد
صدای خودترقانی برادران ناراضی رییس جمهور قبلی و مخالفین سیاسی رییس جمهور فعلی و
دشمنان قسمخورده مردم سرزمینمان و صدای گریه مادران فرزندمرده است.
Subscribe to:
Posts (Atom)